بخاطرش بهم گفتن خاص ترینی.
هرقدمی که توی خیابون برمیداشتم،با فکر اون بود.
عکساش روی دیوار اتاقم بود.روی جلد جزوه و کتابم و حتی پشت صفحه ی گوشیم!
اونقد از شوقش پُر بودم که میتونستم ساعت ها بشینم یه جا و منتظر کسی باشم،ولی به افرادی که از اونجا عبور میکنن کوچکترین توجهی نشون ندم.
با عشقش میخوابیدم و بیدار میشدم.
کسایی که تو قلبشون باتری میذارن،هروقت قلبشون از کار بیفته خدایی ناکرده،شوکی که این دستگاه به قلبشون وارد میکنه،از از کار افتادن قلبشون نجاتشون میده.
اونم برای من چیزی شبیه یه باتری قلب بود.هروقتی که روحم میمرد،منو زنده میکرد.
نمیدونم دقیقا کجای وجودم بود.یه جایی بین مغز و قلبم.یه جایی که تا نوک انگشتای دستا و پاهامو گرم میکرد که تندتر راه برمو زودتر به کلاسم برسم.
یه جایی که...

از دستش دادم.
و زنده زنده مردم.

+بی ربط:
#آلبوم گذشته-حال استمراری
#کارن همایون فر
#موسیقی متن فیلم هیس!دخترها فریاد نمیزنند