اولین بار سال چهارم بودیم که یکی از بچه ها خودش قیچی رو گرفته بودو موهاشو کوتاهــــِ کوتاه کرده بود.

بعد از این بود که منم جرئت و جسارتشو پیدا کردم که منم اینکارو انجام بدم.

البته این کارمون اونموقع همش بخاطر جو کنکورو اینا بود.

اونموقع با اینکه تقریبا موهامو خراب کرده بودم،اما اصلا از اینکارم پشیمون نبودم.

بعدشم با یه مساعدت کوچولوی بابام همه چی صاف و صوف شد!:دی

همیشه که شر و شیطونی های بچه هارو میدیدم،به خودم میگفتم که خب چرا من اینقد دختر خوبی بودم؟(و آیا بودم؟:))))) )

چرا هیچ شیشه ای رو نشکوندم؟

چرا هیچوقت مدرسه رو نپیچوندم؟

چرا ادای هیچ معلمیو در نیوردمو آخرشم گیر نیفتادم؟

و کلی چراهای دیگه که حالا برام خاطره شن و لبمو به لبخند وا کنن...

و سرجمع اینکه چرا آخه اینقد بچه (+) بودم؟

اینکه موهامو خودم کوتاه کردمو حتی خرابشون کردم،اینکه واسه اینکار اطلاعی به کسی ندادمو اجازه ای هم نگرفتم،بهم حس خوبی داد.

نمیدونم درست بود یا نه.

ولی به هرحال خوب بود.

کاری که همین الآنشم میخوام تکرارش کنمو هنوزم یه ترس آمیخته با نگرانی در من هست نسبت به اینکار.

اینکه کسی ندونه.

اینکه یهو همه بفهمنو دقیقا اینکه "واکنش" اونا چی باشه.

و اینکه...

نمیدونم راستش.

واقعا نمیدونم...


پینوشت:پیشنهاد میشن بدقت و بشدت!:دی

#ابر میبارد
#همایون شجریان

#برف
#چارتار