مینویسم!

۱۰ مطلب با موضوع «دلتنگ» ثبت شده است

درد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Bahar __

دوسسسسسسست

ایکاش میتونستم یه چیزی پیدا کنم که توش غرق بشمو چند وقتی آدمایی که توی ذهنم رژه میرنو فراموش کنم.

ایکاش میتونستم مثل "اینتو د وایلد" برم یه جایی که پیدا نشم.

خیلی خیلی سر این موضوع میکینگ نیو فرندز شوق داشتمو انرژی صرف کردم.

راستش اصلا راحت نیست.

حداقلش الآن دیگه برام راحت نیست که برم و به یکی بگم بیا با من دوست شو!

ولی همش به خودم میگفتم ارزششو داره.

بعدا این دوستی اونقد شیرین میشه که اینروزاشو یادت میره.

دیگه حالم داره از این موضوعو هرچیزی که بهش ربط داره بهم میخوره.

از میکینگ نیو فرندز.

از تلاشای یه طرفه.

دیگه واقعا خسته شدم...


+من بلد نیستم بفهمم خواننده های خاموشم دقیقا کی ن.

ولی فقط همینش کافیه که حالا که به حضورشون احتیاجه،نیستن.

ینی من نمیبینمشون.


پیشنهاد:

یک جدایی


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

حسرت


ما نباید در حسرت کارهایی که باید انجام میدادیم،متوقف شویم...

#سه شنبه ها با موری




حرف دل




+فکر کنم که بالاخره یه راه تازه واسه نفس کشیدنم داره باز میشه.

اونم وقتی در آستانه ی خفه شدن بودم...

++اوایلش شاید بخاطر پرستیژش کتاب میخوندم.الآن اما انگاری داره جور دیگه ای میشه.

این کتاب خیلی خوبه.

خیلی خوب.

از ما گفتن ;)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

قرار بیقراری

بهشت برفی



دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
ز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟
ستاره‌ها نهفتم، در آسمان ابری

دلم گرفته‌ای دوست ، هوای گریه با من


#سیمین بهبهانی




منبع شعر:http://www.bookcity.org



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

مهر




وقتی آدم با یکی دوست میشه،همچی خیلی قشنگ به نظر میاد.

وقتی اون آدم از زندگی شما پرت شه بیرون،تمام اون چیزای فوق العاده،خاطراتتونو فریاد میزنن.

تو دنیا تقریبا از هر چیزی میشه اثری نگه داشت.

الا از حسی که تجربه ش کردیم.

ولی کیه که ندونه کافیه این وسط فقط یه آهنگ پلی بشه تا تمام اون احساس رو با کیفیت فول اچ دی برامون تداعی کنه.

اونم در هر زمان و هر مکانی!

دیگه یه آهنگایی و حتی یه خواننده هایی میشن خط قرمز بد کردن حال شما.

بهتره سراغشون نرین.چون آدمی که با تمام وجود سعی در کشتنش داشتید رو در یک یه لحظه زنده میکنن.

نوشته هاشونو نخونید.

هیستوری حرفاتونو پاک کنید.

اسکرین شات هایی که بوی اونارو میده،آتیش بزنید.

وقتی میرید وبلاگشون،چشماتونو تنگ کنید تا همه چیزو تار ببینید.

چون خوندن نوشته هاشون شبیه یه کابوسه.

و هرگز کامنت هاشونو نخونید.

و درنهایت اینکه سعی کنید باوقار رنج بکشید.

از این جهت که اون فرد داره یکی از بهترین آدم های زندگیشو از دست میده و اصلنم این موضوعو حالیش نیست...

از من میشنوید،کسی رو دوست داشته باشید که اونم همون قدر شمارو دوست داشته باشه.

و نتیجه ی احساس و محبت به هیچ وجه سرخوردگی نیست.

و "دوست داشته شدن"بینهایت حس زیباییه....




موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

رها

گاهی فکر میکنیم که چقدر زندگیمون بدون بعضی آدما محاله.
که اصلا تو دنیا هیچکس شبیهشون نیست.
ولی هرچقدرم که درد داشته باشه،می ارزه که رهاشون کنیم.
می ارزه که که منتظر کسی باشیم که مارو "همینطوری که هستیم"فوق العاده ببینه.
کسی که مجبور نباشیم خودمونو بخاطرش سانسور کنیم.
خجالتمون نیاد از ساده ترین چیزایی که ته دلمونه.
نمیدونم.
ولی حتما حس خیلی دلچسب تریه با اون آدما بودن.
و نفس کشیدن بدون بغضی که همیشه باهامونه؛بخاطر آدمایی که با چنگ و دندون نگهشون داشتیم.
شاید بهتر باشه آدما رو رها کنیم.
بزار "نبودشون" چند صباحی مارو اذیت کنه؛
نه "تلخی بی پایان بودنشون".




کافه گاراژ

کافه گاراژ با آنه





+نظرات رو میبندم.چون به بودنشون عادت کردم.


موافقین ۱ مخالفین ۰
Bahar __

دوست


ادوایس



دوستیم؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Bahar __

سوگ

با فهمیدن خبر فوت "دکتر افشین یداللهی"شوکه شدم.

به اون حدی که وارد وادی ناباوری م الآن.

هیچی از اینکه چقدر دوسشون داشتم و با تمام وجودم همیشه تحسینشون میکردم رو در قالب نوشته ی وبلاگ نمیتونم بیان کنم.

چون حتی خودمم از اینهمه عمیق بودنش خبر نداشتم.

ایشون جزو افراد انگشت شماری بودن-هستن که توی زندگی م ازشون الهام میگیرم.

در حد جنابـــــــــِ حافظ حتی!

خدایا به ما صبر عطا کن و روح ایشون رو قرین وجود خودت قرار بده.

الهی آمین.






۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Bahar __

با_بی تو









از ترافیک متنفرم.
اصلا تحملشو ندارمو همیشه ازش فرار میکنم.
اما ایکاش میشد با تو توی سنگین ترین ترافیک شهر گیر بیفتم.
از زیادی منتظر موندن متنفرم.
خیلی کلافه م میکنه.
اما ایکاش با تو طولانی ترین منتظر موندنو تجربه کنم.
از بیکاری حالم بد میشه.
اما ایکاش وقتی که با تو ام برای همیشه بیکار بیکار بشم.
از اینکه توی خیابون گریه م بگیره،حس بدی پیدا میکنم.
سعی میکنم هرجوری شده جلوی اشکامو بگیرم.
ولی ایکاش پیش تو گریه آورترین صحنه ی ممکنو قضاوت کنم.
با تو
و
بی هیچکس دیگه ای
کامل ترینم...




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Bahar __

کوری

"کوری"رو تموم کردم.

نمیدونم که ازش چی بهم اضافه شده.

ولی رمان خوبی بود.ارزش اینکه اولین رمانی باشه که من بدون تموم شدن حوصله م تا آخر بخونمشو داشت.


+تازه دارم با تک تک ذرات وجودم میفهمم تبعیض ینی چی.

تبعیض ینی نفت زیر پای ما باشه و تموم درآمدش واسه کسایی باشه که دور وایسادنو فقط دارن نظارت میکنن.

که توی استان خودمون جایی باشه که حتی نمیتونیم خودمون ازش استفاده کنیم؛

اونوقت امکانات کسایی باشه که از پایتختو اینا اومدن.

که حتی وقتی اون خاکی که بقیه فقط میبیننش تو هوا نباشه هم ریه هامون هنوزم سرفه کنه.

سرفه کنه.

اونقد سرفه کنه تا خفه شه.

خفه ش کنن.

که شماها چی میفهمین از اینکه نصفه شبیو روز برق نداشته باشید و آب هم قطع باشه و گوشی هم معلوم نیست چه مرگش بشه و آنتن نده ینی چی.

که دستشویی های دانشگاه بیش از روزایی که آب داره بخاطر برقو این چیزا آبش قطع باشه.

این یکی دیگه دستشوییه.

میشه کاریش کرد واقعا؟

که گرم باشه هوا و حتی نشه پنجره رو باز کرد.

که اگه باز کنیم اونوقت این خاک باعث میشه سرفه امونمو رو ببره.

سرفه

سرفه

و بازم سرفه...

که نشه حتی از توی خیابونای آبادانی رد شد که خاکش طلاست.

که بوی فاضلاب و بوی گاز نذارن حتی با اونچیزی که تو ذهنته مقایسه ش کنی.

که میگن تالابمونو نجات دادن؟

خب که چی؟

ما بریم آب شربونو که هزار تا آلودگی داره و حتی نمیشه مزه ش کرد رو از تالاب بیاریم؟

که هزارتا چیز بی ربط رو به هم ربط بدن تا یه جوری دست به سرمون کنن.

که حتی اینجا آدمایی هستن که از گاز زیر پاشون نمیتونن خودشون استفاده کنن.

چرا؟

چون وعده ی لوله کشی گاز،که معلوم نیس کی بهش توجهی کنن، هنوز عملی نشده.

که با بدبختی با کپسول و در نهایت .... گاز استفاده کنن.

که دلمون دیگه داره میترکه اینقد که هیچکس صدامونو نمیشنوه.

که هرکی به فکر خودشه.

که....


بی ربط:

#shape of my heart

#Leon

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Bahar __