مینویسم!

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

میم مثل معجزه



مثل وقتی که دقیقا زمانی رسیدیم که داشت آخریشو نشون مشتری میداد.

مثل وقتیکه مدلشو یادم رفته بود تا دقیقا وقتی "خودشو"ببینم یادم بیاد.

و مثل وقتی که هیچ جا نداشت این گوشی رو.


مثل وقتی که "شدم"!

وقتی که در حسرت و آرزوش غرق بودم...


مثل وقتی که "تونستم".

وقتی حتی به انجامش فکر هم نمیکردم.


مثل روز پژوهش.


و بالاخره مثل وقتی که هرچیزی درست در جای مناسب خودش قرار میگیره.

"درست در جای مناسب خودش"!




۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

تولدم مُــــــــــبــــــــــــارکــــــــــــــــ !






ما را که تو منظوری

خاطر نرود جایی


#سعدی




+کی میشه پس ...؟

++در توضیح مورد بالا همینو میتونم بگم فقط که کل عکسایی که توی پستای وبلاگ گذاشتم،بجز گرافی ها،یه حس مشترک دارن.

یا بهتر بگم؛یه شور و شوق مشترک!

و زندگی من کامل نمیشه تا تجربه ش نکنم.

امیدوارم خیلی نزدیک باشه راه رسیدن بهش.

خیلی نزدیک...

+++ به مناسبت تولدم،منو به یه دعای حسابی مهمون کنید.
++++شاید یکم کم پیدا بشم.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

بساز!

1. این دومین باره که هرچی به مغزم فشار میارم،هیچی به ذهنم نمیاد که بنویسمش.

ولی دلم خوشحاله زیر زیرکی.

بخاطر کادوهایی که شاید حتی به تعداد انگشتای دستم هم نباشن.

مهم تعدادش نیست.

ولی تعدادش مهمه خب!:دی


2. فکر میکردم تولد امسالم جور دیگه ای باشه.

فکر میکردم که بهترین تولد عمرم باشه.

و شادترین ش.

ولی نشد؟

هنوز نمیدونم!:)


3. بالاخره #شیشه ی پنجره را باران شست...





 






+اینکه اینقد ناامیدانه مینویسم اخیرا،به هیچ معنای خاصی نیست.
صرفا جهت اطلاع!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __