مینویسم!

۱۰ مطلب با موضوع «مخاطب غیر خاص» ثبت شده است

دوسسسسسسست

ایکاش میتونستم یه چیزی پیدا کنم که توش غرق بشمو چند وقتی آدمایی که توی ذهنم رژه میرنو فراموش کنم.

ایکاش میتونستم مثل "اینتو د وایلد" برم یه جایی که پیدا نشم.

خیلی خیلی سر این موضوع میکینگ نیو فرندز شوق داشتمو انرژی صرف کردم.

راستش اصلا راحت نیست.

حداقلش الآن دیگه برام راحت نیست که برم و به یکی بگم بیا با من دوست شو!

ولی همش به خودم میگفتم ارزششو داره.

بعدا این دوستی اونقد شیرین میشه که اینروزاشو یادت میره.

دیگه حالم داره از این موضوعو هرچیزی که بهش ربط داره بهم میخوره.

از میکینگ نیو فرندز.

از تلاشای یه طرفه.

دیگه واقعا خسته شدم...


+من بلد نیستم بفهمم خواننده های خاموشم دقیقا کی ن.

ولی فقط همینش کافیه که حالا که به حضورشون احتیاجه،نیستن.

ینی من نمیبینمشون.


پیشنهاد:

یک جدایی


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

ممنوعه


عیدی من


عیدی دوست جان!

#رنگی رنگی




این چند سال اخیر،خیلی بعضی چیزای بیخودی برام "جدی"شده.

اینکه چه دوستایی رو فراموش کردم یا نکردم و اینکه چقد دلم براشون تنگ شده و اونا حتی یه حال کوچولو هم از من نمیپرسنو بنابراین منم دیگه در صدد فراموش کردنشونم.

"میگفت":شماها رابطه هاتونو کش میدید.این رابطه تموم شده.ولی شماها هنوز توی ذهنتون ادامشون میدید.

این رابطه میتونه هر رابطه ای باشه.

این مصداق کامل منه.

البته بیشتر واسه دوستای مدرسه.

ینی بود.

خب خداروشکر که فهمیدم پنچری بزرگی که یه عالمه از فکرمو به خودش معطوف کرده بود،کجاست.

اطرافم آدمای زیادی هستن که از اون "رابطه های ممنوعه"دارن.

نمیدونم تا چه حدش.نمیخوام هم که بدونم.

دخترا یه عادتی دارن و اون اینه که اینجور مسائل رو بصورت "واو ننداز"واسه هم تعریف میکنن.

خیلی چیزا از خیلی آدما میدونم که دفنشون کردم.

اون موقعا خیلی برام جذاب بود.

خیلی کوچیکتر بودمو اونقد این تعاریف"آب و تاب" داشت که شاید اگه تو موقعیتش قرار میگرفتم،میلغزیدم.

حالا اما میدونم که اینجور چیزا واسه من ینی مرگ.

نمیدونم بقیه چجورین.

ولی من نمیتونم احساسمو قسمت کنم.خط کشی کنم که این قسمتش واسه یکی باشه و اون یکی قسمتش واسه اون یکی.

یه بار تا مرزش رفتم.

و خودم خوب میدونم که چی شد.

و خداروشکر که اون شکلی شد.

اینروزا خیلی حرفش تو دانشگاه هست.حرفش،حسش،همه چیش!

من مطمئنم اما.

مطمئن!


موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

با_بی تو









از ترافیک متنفرم.
اصلا تحملشو ندارمو همیشه ازش فرار میکنم.
اما ایکاش میشد با تو توی سنگین ترین ترافیک شهر گیر بیفتم.
از زیادی منتظر موندن متنفرم.
خیلی کلافه م میکنه.
اما ایکاش با تو طولانی ترین منتظر موندنو تجربه کنم.
از بیکاری حالم بد میشه.
اما ایکاش وقتی که با تو ام برای همیشه بیکار بیکار بشم.
از اینکه توی خیابون گریه م بگیره،حس بدی پیدا میکنم.
سعی میکنم هرجوری شده جلوی اشکامو بگیرم.
ولی ایکاش پیش تو گریه آورترین صحنه ی ممکنو قضاوت کنم.
با تو
و
بی هیچکس دیگه ای
کامل ترینم...




۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Bahar __

کوری

"کوری"رو تموم کردم.

نمیدونم که ازش چی بهم اضافه شده.

ولی رمان خوبی بود.ارزش اینکه اولین رمانی باشه که من بدون تموم شدن حوصله م تا آخر بخونمشو داشت.


+تازه دارم با تک تک ذرات وجودم میفهمم تبعیض ینی چی.

تبعیض ینی نفت زیر پای ما باشه و تموم درآمدش واسه کسایی باشه که دور وایسادنو فقط دارن نظارت میکنن.

که توی استان خودمون جایی باشه که حتی نمیتونیم خودمون ازش استفاده کنیم؛

اونوقت امکانات کسایی باشه که از پایتختو اینا اومدن.

که حتی وقتی اون خاکی که بقیه فقط میبیننش تو هوا نباشه هم ریه هامون هنوزم سرفه کنه.

سرفه کنه.

اونقد سرفه کنه تا خفه شه.

خفه ش کنن.

که شماها چی میفهمین از اینکه نصفه شبیو روز برق نداشته باشید و آب هم قطع باشه و گوشی هم معلوم نیست چه مرگش بشه و آنتن نده ینی چی.

که دستشویی های دانشگاه بیش از روزایی که آب داره بخاطر برقو این چیزا آبش قطع باشه.

این یکی دیگه دستشوییه.

میشه کاریش کرد واقعا؟

که گرم باشه هوا و حتی نشه پنجره رو باز کرد.

که اگه باز کنیم اونوقت این خاک باعث میشه سرفه امونمو رو ببره.

سرفه

سرفه

و بازم سرفه...

که نشه حتی از توی خیابونای آبادانی رد شد که خاکش طلاست.

که بوی فاضلاب و بوی گاز نذارن حتی با اونچیزی که تو ذهنته مقایسه ش کنی.

که میگن تالابمونو نجات دادن؟

خب که چی؟

ما بریم آب شربونو که هزار تا آلودگی داره و حتی نمیشه مزه ش کرد رو از تالاب بیاریم؟

که هزارتا چیز بی ربط رو به هم ربط بدن تا یه جوری دست به سرمون کنن.

که حتی اینجا آدمایی هستن که از گاز زیر پاشون نمیتونن خودشون استفاده کنن.

چرا؟

چون وعده ی لوله کشی گاز،که معلوم نیس کی بهش توجهی کنن، هنوز عملی نشده.

که با بدبختی با کپسول و در نهایت .... گاز استفاده کنن.

که دلمون دیگه داره میترکه اینقد که هیچکس صدامونو نمیشنوه.

که هرکی به فکر خودشه.

که....


بی ربط:

#shape of my heart

#Leon

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Bahar __

مختصر از حال

درمورد سوت و کور بودن وبلاگ و بی وفایی یک سری رفیق،همین بس که من چندین روز بجای "توکلت علی الله" نوشته بودم "توکلت الی الله" !
:)


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Bahar __

عین شین قاف



نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست

نه اینکه زندگی بی عشق میشه


فقط کاش بین این حسای مبهم

بفهمم آخرش چی عشق میشه...


#افشین یدالهی



+ و من فکر میکنم ک عشق همون چیزیه که با خوندن گرافی های مختلف،

دل آدم رو آتیش میزنه؛

ولی نه از  غصه های ناگفته...








۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

ببین!

مرا


تــــــــــــمـــــــــــــــــــــــام قد


ببین!

+ نام شاعرشو پیدا نکرده م.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

فرض محال



ای خراب کننده ی بهترین روزهای زندگی م،
و ای نابود کننده ی خاطرات خوش مسافرت هام،
و ای ازبین برنده ی اعتماد ب نفس و شادی های دوران نوجوانی م،


بلاک شدی،رفت!
باشد ک رستگار شوم...




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __

ا ی ک ا ش

ایکاش همه چیز وارونه میشد؛

شاید

ک

تو

درست شوی...!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Bahar __

5-دلتنگی



تا تو سرگرم روزگاری

از نفس بی تو می هراسم....


#چارتار



  • بعدا نوشت:امیدوارم پشیمونم نکنی از اینکه اینقدر به فکرتم و برات دعا میکنم. |:
  • بعدا نوشت2:من دیگه هیچگونه خواهشی در این زمینه نمیکنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Bahar __