تهران ک بودم میدیدم "ن" با کمال خلاقیت میشینه بوک مارکو اینا درست میکنه.

وقتی برگشتم خونه،حس کردم ک اگه یه کاری واسه خودم نکنم دوباره بی حوصله و غمگین میشم.

از بسته ی رنگی رنگی یه چیزایی گیرم اومده بود.

رفتم محام و یکم مقوا و چسبو برچسبو اینا گرفتم.

اما یه چیزی کم بود.

هیچ ایده ای رو نمیشد فقط با وسایل جورواجور پیاده کرد.

باید فوت کوزه گری خودمو میداشتم.

اینشد ک با اینکه هیچوقت استعداد بالایی در نقاشی نداشتم،اما شروع کردم از روی عکس های توی نت طرح کشیدم.

صرف نظر از اینکه خوب شدن یا نه خیلی حس خوبی داشت اینکار.

وقتی یه کاریو با دستای خودم انجام میدم،مثلا نقاشی میکشم،حالم خیلی خوب میشه.

حالاشم میخوام شرو کنم ب درست کردن کاردستی!

(عکس های طرح هارو نمیذارم تا بعدا روی کارت ها دیده بشن!:دی)


+نمیتونم بنویسم.برای نوشتن این پست چندینو چند بار مکث و فکر کردم.درحالیکه قبلنا بی وقفه مینوشتم.

حتی دیگه تمایل زیادی برای نوشتن ندارم.

و ایده ی جذابی م ب ذهنم نمیرسه.

نمیدونم چم شده...