یموقعی مشهد بودیم،توی بازار از این مغازه هایی که کتابای قدیمی میفروشنو پیدا کردیمو منم چندتا کتاب خریدم.

آخرین کتابی که اون فروشنده هه بهم معرفی کرد،دیگه واقعا خریدنش برام زیادی بود.

منم همینجوری گفتم  :((نه دیگه این واقعا زیادیه!ولی اگه بهم هدیه ش بدین،حتما قبولش میکنم!:دی))

بیچاره کپ کرد!(معادل فارسی ش چی میشه دقیقا؟ :| ) و نیز اندکی توی رودروایسی قرارگرفتو خلاصه اون کتاب رو به من هدیه داد.

گذشت تا حدود دوسال بعدش.

حالا که اومدم بخونمش،میبینم که جز توصیف صحنه های غیر قابل انتشار و مثبت هیجده و مثبت بالاتر حتی،هیچ محتوای خاصی نداره و اصلا معلوم نیست تخیلیه یا واقعیه یا...!

ضمنا سال چاپش1354هستو البته از انتشار نامش هم شدیدا معذوریم!:دی

حرصم از این میگیره که بعد از خوندن 75صفحه باید شوتش کنم توی سطل زباله!

خب کی جوابگوی چشمای بی و با عینک منه؟

اگه ذوق هنری م کور بشه چی؟:|


+احساس کردم یکمم مناسبت داره این پستم با تاریخ این روزا!:متفکر